جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
خسته از «انقلاب» و «آزادی»

ناگهان زنگ می زند تلفن ، ناگهان وقت رفتنت باشد ...
مرد هم گریه می کند وقتی سرِ من روی دامنت باشد

بکشی دست روی تنهاییش ، بکشد دست از تو و دنیات
واقعا عاشق خودش باشی ، واقعا عاشق تنت باشد

روبرویت گلوله و باتوم ، پشت سر خنجر رفیقانت
توی دنیای دوست داشتنی !! بهترین دوست ، دشمنت باشد

دل به آبی آسمان بدهی ، به همه عشق را نشان بدهی
بعد ، در راه دوست جان بدهی ... دوستت عاشق زنت باشد !

چمدانی نشسته بر دوشت ، زخم هایی به قلب مغلوبت
پرتگاهی به نام آزادی ، مقصدِ راه آهنت باشد

عشق ، مکثی ست قبل بیداری ... انتخابی میان جبر و جبر
جام سم توی دست لرزانت ، تیغ هم روی گردنت باشد

خسته از «انقلاب» و «آزادی» ، فندکی درمیاوری ... شاید
هجدهِ «تیر» بی سرانجامی ، توی سیگارِ «بهمنت» باشد


سید مهدی موسوی



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات